ازدریا پرسیدن عشق چیست، گفت:خشكیدن........از گل پرسیدن عشق چیست، گفت:پرپر شدن........ از زمین پرسیدن عشق چیست، گفت: لرزیدن............. از آسمون پرسدین عشق چیست، گفت: باریدن..........از انسان پرسیدن عشق چیست،ناگهان ندایی از درونش گفت:جدایی
ز رویت عشق را می خوانم ای دوست
مرا در عاشقی کردی تو مجنون
چه لیلاوش شدی در جانم ای دوست!

نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را
نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را
بگذار در حال خودم باشم
به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم
پس بگذار با تنهایی تنها باشم
در خلوت خویش با غمها باشم
نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم