اين روزها پر از سکوتم ، اما سکوتم پر از حرف است . حرفهايي که جز با زبان سکوت و نگاه نميتوانم بگويم . . . !
ماده پروازم ولی بالهایم شکسته ولی چونکه میدانم مقصدم پیش معشوق است چنان پر میکشم گویی که بال و پر نمیخواهم
میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ؟
جــایــی کـه
نـه حـــق خــواسـتن داری
نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن
همه چیز زود شروع شد
عاشقی
دلتنگی
رفتن تو …
اما نمیدانم چرا تمام نمیشود ؟
عشق تو در من . . .

به پندار تو : جهانم زیباست ، جامه ام دیباست ، دیده ام بیناست ، زبانم
گویاست ، قفسم هم طلاست ، به این ارزد که دلم تنهاست
عاشقانه دوستت خواهم داشت بی آنکه بخواهم دوستم داشته باشی و عاشقانه در غمت خواهم
مرد بی آنکه بخواهم در مرگم اشک بریزی . . .
من دیـــــــــــوانه نیستم
من فقط یک جــــــور خـــــــــــــــاص
که دیگـــــران نمیتوانند
تـــــــو را دوست دارم ...
الان من دچار همين كلمه ام .
-----------------------------------------------------------------------------
با " تو" هستم میفهمی ؟؟!!!
" تو " که واسه من شدی "تو"
دلم عجیب گرفته است
تمام راه به یک چیز فکر می کردم
و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد
خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود
چه دره های عجیبی.....
ببار بارون ببار بارون
دلم از زندگی خونه
دیگه هر جای این دنیا
برام مثل یه زندونه
ببار بارون که دلگیرم
ببار بارون که غمگینم
خراب حال من امشب
دارم از غصه می میرم
ببار ای نم نم بارون
ببار امشب دلم خسته است
ببار امشب دلم تنگه
همه درها به روم بسته است
تا کجای قصه ها باید ز دلتنگی نوشت
تا به کی بازیچه بودن در گذار سرنوشت
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد
یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد
بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار
خسته ام از زندگی
با قصه های بی شمار...
دیگه دیر شده.
کوله بارم رو بستم.
باید همیشه تنها بمونم.
باید تو جوونی و تنهایی بمیرم.
هیچ وقت نمیبخشم اونایی رو که قلبم رو شکستن.
باید برم .... اما کجا !!!!!!!!!
کجا!!!!
بهار و اینهمه دلتنگی؟؟؟
نه!!!
شاید فرشته ای به اشتباه فصل ها را ورق زده است....
غربت آن نیست که تنها باشی، فارغ از فتنه ی فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب، در پی دریا باشی غربت آن است که مثل من و دل، در میان همه کس یکه و تنها باشی.
دلم کار دست است
خودم بافتمش…
تارش را از سکوت
پودش را از تنهایی….
همین است که خریدار ندارد
تويي عاشقترين تنهاي دنيا ............. منم خسته ترين مغموم دنيا
تويي صادقترين حرف رو لبها ............. منم غمگين ترين راز تو دلها
تويي زيبا طلوع صبح فردا ...............منم اينجا غروبي مثل شبها
تويي همچون قناري شاد و شيدا ...... منم مثل کلاغي رو درختا
تويي آشفته دل مغرور و رعنا............. منم همراز و همراه يه رويا
تويي عشق و محبت توي قلبها...........منم ديوونه مثل موج دريا
تويي تنها تويي ياد غريبها..................منم فرياد بي پايان غمها
تويي شاخه گل سرخ صدفها...............منم تنها شقايق توي صحرا
تويي آب زلال اشک چشمها................منم مرداب سرد توي دشتها
تويي عاشقترين تنهاي دنيا.................منم خسته ترين مغموم دنيا

همه چیز تمام شده بود
یک نفر
مثل تو صحبت می کرد
مثل تو نگاه می کرد
بوی تو را می داد
و من باز هم " عاشقت " شدم......................
تو...پنجـــره ی شعرهایم را
گشوده ای....
ومن هنوز
به انتظار آمدنت
نشسته ام
...
درخت شعرهایم
به گُــــل نشسته است
بیا به دیدارم....
