ببار بارون ببار بارون
دلم از زندگی خونه
دیگه هر جای این دنیا
برام مثل یه زندونه
ببار بارون که دلگیرم
ببار بارون که غمگینم
خراب حال من امشب
دارم از غصه می میرم
ببار ای نم نم بارون
ببار امشب دلم خسته است
ببار امشب دلم تنگه
همه درها به روم بسته است
تا کجای قصه ها باید ز دلتنگی نوشت
تا به کی بازیچه بودن در گذار سرنوشت
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد
یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد
بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار
خسته ام از زندگی
با قصه های بی شمار...
دیگه دیر شده.
کوله بارم رو بستم.
باید همیشه تنها بمونم.
باید تو جوونی و تنهایی بمیرم.
هیچ وقت نمیبخشم اونایی رو که قلبم رو شکستن.
باید برم .... اما کجا !!!!!!!!!
کجا!!!!
بهار و اینهمه دلتنگی؟؟؟
نه!!!
شاید فرشته ای به اشتباه فصل ها را ورق زده است....
غربت آن نیست که تنها باشی، فارغ از فتنه ی فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب، در پی دریا باشی غربت آن است که مثل من و دل، در میان همه کس یکه و تنها باشی.
دلم کار دست است
خودم بافتمش…
تارش را از سکوت
پودش را از تنهایی….
همین است که خریدار ندارد
تويي عاشقترين تنهاي دنيا ............. منم خسته ترين مغموم دنيا
تويي صادقترين حرف رو لبها ............. منم غمگين ترين راز تو دلها
تويي زيبا طلوع صبح فردا ...............منم اينجا غروبي مثل شبها
تويي همچون قناري شاد و شيدا ...... منم مثل کلاغي رو درختا
تويي آشفته دل مغرور و رعنا............. منم همراز و همراه يه رويا
تويي عشق و محبت توي قلبها...........منم ديوونه مثل موج دريا
تويي تنها تويي ياد غريبها..................منم فرياد بي پايان غمها
تويي شاخه گل سرخ صدفها...............منم تنها شقايق توي صحرا
تويي آب زلال اشک چشمها................منم مرداب سرد توي دشتها
تويي عاشقترين تنهاي دنيا.................منم خسته ترين مغموم دنيا

همه چیز تمام شده بود
یک نفر
مثل تو صحبت می کرد
مثل تو نگاه می کرد
بوی تو را می داد
و من باز هم " عاشقت " شدم......................
تو...پنجـــره ی شعرهایم را
گشوده ای....
ومن هنوز
به انتظار آمدنت
نشسته ام
...
درخت شعرهایم
به گُــــل نشسته است
بیا به دیدارم....

برو ای خوب من، هم بغض دریا شو ، خداحافظ
برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ
تو را با من نمی خواهم که “ما” معنا کنم دیگر
برو با یک “من ِ” دیگر بمان٬ “ما” شو، خداحافظ . . .
نـــــه لیاقت تــــو بـــــه احساس مـــن !
چیزی بــــه هــــم بدهکار نیستیم،
بــــه سلامـــت . . .
پنهان کردن اشک پشت لبخند خیلی سخته !!!
اینکه بغض داشته باشی
و این که خودت را در هجوم تنهایی سرپا نگه داری
و دائم به خودت بگی قوی باش
ولی می دونی که قوی نیستی
و دلت اونقدر گرفته و تو سینه سنگینی می کنه
که احساس خفگی بهت دست میده
اونجاست که میخواهی با تمام وجودت
فریاد بزنی فریاد...!!!
اما بغض راه فریاد تو بسته
و تو همچنان سکوت می کنی ،
سكوت
وسکوت
وسکوت...
بود که با شنيدنش حرفهايت در ذهنم تکرار ميشد هميشه جايي بود که با ديدنش ياد تو در خاطرم زنده ميشد ، هميشه آهنگي
بغض هم براي خودش رويايي داشت ...
دلش مي خواست لبخند بزند ولي نميتوانست !
از همان نزديکي بوي باران را حس کرد .
بغض ترک خورد و ...
نم نم باريد ...!
برای کسی که میگوید صداش گرفته
سرش سنگیه ٬
و آب ریزش بینی دارد ٬
هی نسخه نپیچید ! شاید بغضی در گلویش ترکیده باشد ... !
هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــي يـــک لبخنـــــد
يـــک نگــــــــاه
يـک عطر آشنـا
يــک صــــــــدا
يــک يـــــــــــاد از درون داغونـــت مي کــــند هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــي.....!
هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد
تو گران مایه ترین تصویری
من اگر قاب تو باشم کافیست
ای صمیمانه ترین آیت مهر
ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن .
شدن
بنگر که سنگ بودن به کجا مي رسد جز خاک
،
و رود بودن به کجا مي رود جز دريا شدن ...