برو ای خوب من، هم بغض دریا شو ، خداحافظ
برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ
تو را با من نمی خواهم که “ما” معنا کنم دیگر
برو با یک “من ِ” دیگر بمان٬ “ما” شو، خداحافظ . . .
چرا نگاه می کنی؟تنهــا ندیده ای؟به من نخنـــد…من هم روزگاری عزیــــز دل کسی بودم…
روز را خورشید میسازد و روزگار را ما
ما را قلب زنده نگه میدارد و قلب را عشق
پس روزگار را عاشقانه بساز و عشق را عاقلانه
نداشتن تو ویرانــم میكند...
و داشتنــت، متوقفم !
وقتی نیستــی كسی را نمی خواهم...
و وقتی هستی تــو ر ا می خواهم...!
رنگــهایم بی تو سیــاه است...
و در كنارت خاكستری ام...!
خداحافظی ات به جنونــم می كشاند...
و سلامت به پریشـانیـم ...!
بی تو دلـتنگــم و با تو بـی قرار...!
بی تو خستــه ام و با تو در فــرار...!
در خیـال من بــمان ....
از كنـار من بــرو ....
من دیـــــــــــوانه نیستم
من فقط یک جــــــور خـــــــــــــــاص
که دیگـــــران نمیتوانند
تـــــــو را دوست دارم ...
بود که با شنيدنش حرفهايت در ذهنم تکرار ميشد هميشه جايي بود که با ديدنش ياد تو در خاطرم زنده ميشد ، هميشه آهنگي
هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــي يـــک لبخنـــــد
يـــک نگــــــــاه
يـک عطر آشنـا
يــک صــــــــدا
يــک يـــــــــــاد از درون داغونـــت مي کــــند هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــي.....!