باور ِ محـــــــــال بودنشان را .... عـــــوض کن.......
اصلا چه اصراری به محـــــال بودن ِ رویدادها داری وقتی .....
Imposible ..... خودش دارد میگوید که... I 'm Posible .......؟!
به همان مقدار هم ... عمیق تر رنـــــــج میکشی...
افســـــــــــــردگی ...
بهایی است که آدم...
برای شناخت ِ خود ، میپردازد...
ولی امروز که بیدار شدم
آسمان آبی بود
پنجره آبی بود
بال پروانه و حتی گلها
شعله آبی، نور هم آبی بود
عشق هم آبی شد
دلـــتنگی را چگونه هجی کنم تا درکــــــ کنی ؟
چهار ستون بدنـم....
زیر سنگینی اش....
تا خـــورده اســـــت . . .