بغض هم براي خودش رويايي داشت ...
دلش مي خواست لبخند بزند ولي نميتوانست !
از همان نزديکي بوي باران را حس کرد .
بغض ترک خورد و ...
نم نم باريد ...!
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: برچسب:عاشقانه,
ارسال توسط یاس
آخرین مطالب
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم دشوار بود مردن و روی تو ندیدن بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم تا بو ده ام ای دوست وفادار تو بودم بگذار که ای دوست وفادار بمیرم به وبلاگ من خوش آمدید
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
تقدیم به آنکه
آفتاب مهرش در
آستان دلم هرگز
غروب نخواهد
کرد.. و
آدرس
sadegh7.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
<-PollName->
آمار
وب سایت:
تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به تقدیم به آنکه آفتاب مهرش در آستان دلم هرگز غروب نخواهد کرد..
آن مي باشد.